آبی آسمانی

آبی آسمانی

چیزهایی که در این وبلاگ میخوانید،صرفا مغز نوشته های دو نفره.نه دل نوشته.
چون همه که محرم دلٍ آدم نیستن!

نویسندگان

تمام کوچه های محلمان را پیاده کز می کنم،

با یک نگاه!

و می نشینم در کافه ی خلوت تنهایی ام،

و یک فنجان نوشیدنی،

به همان اندازه تلخی قهوه ی اسپرسو..


پ.ن:چقدر تلخ شدی! مگر چقدر قهوه ی اسپرسو میخوری!!


رسول

نظرات (۴)

۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۹ محمدرضا(...ش...)
والا من چاییم به زور گیرم میاد...چه برسه این قهوه هاییکه گفتی...چی بود؟اسپرسو؟
اگ فحشه خودتی..

من نوشت: نوشتت بهت نمیاد...
پاسخ:
:)
ظاهر مطلب رو نیگا نکن رفیق!
عمقش رو دریاب..
۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۶ محمدرضا(...ش...)
فک کنم توهم ظاهر حرف منو دیدی....
:)
پاسخ:
:|
۰۳ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۲ دور افتاده
خیابان زند را میبینی که چقدر رفت و آمد دارد
کریمخان شاید میخواست زندگی کردن را راحت نر کند...
اما شاید خودش هم فکر نمیکرد روزی این همه انسان بروند و بیایند در این شلوغی
...((زندگی))کنند برای اینکه ((بمیرند))!!!
کاش ((میمردیم)) تا ----->>>>>((زندگی)) کنیم...
اللهم ارزقنا الشهاده ...

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۴ رضا میثمی فرد
مگه تو قند بخوری شیرین میشی؟ یا مثلا ترشی بخوری ترش میشی؟


_بی ربط :نیمه شعبانه ها! پیاده ها زدن به راه!!! هعیییی...
پاسخ:
ای تو روحت!
بیشتر آتیشم زدی!!
نزدیکای حرکت بود که گفتن سفرت کنسل شده و نمیتونی بری!
یه آه خییییییلی طولانی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی